اشک سه حرف ندارد؛ کلی حرف دارد
اشک سه حرف ندارد کلی حرف دارد
اما درواقع اشک کارکردی بیش از اینها دارد؛ هر بار که پلک میزنید (حدود ۱۰ بار در دقیقه)، به کمک اشک، چشمانتان شسته و تمیز میشود، اشک چشمها را مرطوب نگه میدارد که همین رطوبت در بینایی بسیار مهم است، اشک وظیفه پاک کردن ذرات را از روی چشمها نیز به عهده دارد. بدن انسان در زمان هیجان یا استرس شدید موادشیمیاییای تولید میکند که میتوانند باعث صدمه به بدن شوند، اما چشم، در واکنش با تولید اشک، این مواد زائد یا سمی را از بدن دفع میکند و استرس را کاهش میدهد. مثلا در زمستانها که از دستگاههای گرمکننده استفاده میشود، میتوان با مرطوب نگهداشتن محیط (مثلا قرار دادن یک ظرف آب روی بخاری) رطوبت را به هوای اتاق اضافه کرد تا از تبخیر سریع اشک جلوگیری شود.
میتوان گفت گریه یک مکانیسم طبیعی قوی برای مقابله با درد، اندوه و استرس است و سرکوب آن استرس را افزایش میدهد و باعث میشود هیجانهای فرد رها نشوند و حتی منجر به پرخاشگری شود. چشم انسان معمولا در طول شبانهروز حدود ۷۵/۰ تا ۱/۱ گرم اشک ترشح میکند (حدود ۲ قاشق چایخوری) که البته میزان آن با بالا رفتن سن یا ابتلا به بعضی بیماریها کاهش مییابد. در بعضی موارد هم به دلایل مختلفی مجاری اشکی مسدود میشوند؛ مثلا بالا رفتن سن، ضربه، التهاب چشم، مصرف بعضی داروها و تومورها که گاهی باعث مسدود شدن مجاری اشکی میشوند. از آنجا که ترشح اشک مانند بسیاری اعمال دیگر، در کنترل اعصاب است، در بعضی بیماریها، به علت آسیب به اعصاب ممکن است ترشح زیاد یا کماشک (البته اشکهای رفلکسی) دیده شود.
مثلا بیماری نادری به نام «نشانگان اشک تمساح» وجود دارد که در آن به علت آسیب به عصب صورت، فرد هنگام بوییدن یا چشیدن غذا که ترشح بزاق زیاد میشود، اشک میریزد. اگر راههای عبور یا تخلیه اشک مسدود شوند، اشک نمیتواند به خوبی از چشم تخلیه و ممکن است از روی پلکها به روی گونهها سرازیر شود (انگار که فرد گریه میکند). گاهی فقط کمپرس گرم و مصرف آنتیبیوتیک برای درمان کافی است، اما در موارد شدیدتر، نیاز به جراحی است تا مثلا راه اشکی جدیدی ایجاد شود که اشک بتواند تخلیه شود. محققان توانستند با فشردن ملایم پلک پایین، ترشحات میبیوم را در لولههای بسیار باریکی جمعآوری و به کمک روشهای دقیق آزمایشگاهی آنها را بررسی کنند.
سایر علایم عبارتند از: احساس سوزش در چشم، خارش چشمها، سوزش اطراف چشم، تحریک چشم در برابر باد یا دود سیگار و ناراحتی چشم هنگام استفاده از لنزهای چشمی.
تــــــــوپ تـــــــــاپ
بعضی از عکس نوشته ها با اینکه اطمینان داریم یک متن و یا یک تصویر نوشته شده در فضای مجازی است ، میتواند حال آدمی را بهبود ببخشد ، و گاهی اواقات نکات بسیار مهم ، تاثیر گذار و عمیقی را برایمان یادآوری کند ، عکس نوشته ها میتوانند آدمی را به چندین سال قبل برگردانند و بعضی از خاطرات گذشته و حتی مرده را دوباره جان ببخشند ! عکس نوشته ها میتوانند نصیحت های بسیار زیبا و تامل برانگیزی را منتقل کنند و حتی از آن ها درس عبرت بگیریم ! عکس نوشته ها گاهی هم میتوانند به عنوان یک نماد و یا یک شخصیت محسوب شوند و بارها دیده شده است که کاربران از تصاویر متن دار ، مفهومی و یا تیکه داری برای پروفایل خود استفاده میکنند ، عکس نوشته ها حتی میتوانند باعث شوند یک دل سیر گریه کنیم ، کمی سبک شویم و حال درونی مان را آرام کنند ! در این آلبوم از توپ تاپ سعی شده است تا مجموعه ای از بهترین و جدیدترین عکس نوشته و متن ها ناب ، و با موضوعات متعدد عاشقانه ، غمگین ، سنگین ، مفهومی و تیکه دار و البته در سال 98 و 2019 تهیه شود ، امیدواریم از دیدن این تصاویر لذت ببرید ، در ادامه همراه باشید.
در دیاری که در او نیست کسی یار کسی کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی هر کس آزار من زار پسندید ولی نپسندید دل زار من آزار کسی آخرش محنت جانکاه به چاه اندازد هر که چون ماه برافروخت شب تار کسی سودش این بس که بهیچش بفروشند چو من هر که با قیمت جان بود خریدار کسی سود بازار محبت همه آه سرد است تا نکوشید پی گرمی بازار کسی من به بیداری از این خواب چه سنجم که بود بخت خوابیدهٔ کس دولت بیدار کسی غیر آزار ندیدم چو گرفتارم دید کس مبادا چو من زار گرفتار کسی تا شدم خوار تو رشگم به عزیزان آید بارالها که عزیزی نشود خوار کسی آن که خاطر هوس عشق و وفا دارد از او به هوس هر دو سه روزیست هوادار کسی لطف حق یار کسی باد که در دورهٔ ما نشود یار کسی تا نشود بار کسی گر کسی را نفکندیم به سر سایه چو گل شکر ایزد که نبودیم به پا خار کسی شهریارا سر من زیر پی کاخ ستم به که بر سر فتدم سایه دیوار کسی.
مطالب ناب حسین پناهی
بهزیستی نوشته بود : شیر مادر ، مهر مادر ، جانشین ندارد شیر مادر نخورده ، مهر مادر پرداخت شد پدر یک گاو خرید و من بزرگ شدم اما هیچ کس حقیقت مرا نشناخت جز معلم ریاضی عزیزم که همیشه میگفت : گوساله ، بتمرگ !!!!؟؟؟؟. با اجازه محیط زیست در دریا دکل می کاریم ماهی ها به جهنم ! کندوها پر از قیر شده اند زنبورهای کارگر به عسلویه رفته اند ، چه سعادتی ! داریوش به پارس می نازید ، ما به پارس جنوبی !. از آجیل سفره عید چند پسته لال مانده است آنها که لب گشودند ، خورده شدند آنها که لال مانده اند ، می شکنند دندانساز راست می گفت پسته لال ، سکوت دندان شکن است.
دروغ گـــــفتن را نیــــــــز، خـــــــــوب یاد گـــرفتــه ام…!. می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود. از همان زمانی که جای ” تو ” به ” من ” گفتی : ” شما “. “حــــال مـــن خـــــــوب اســت” … خــــــوبِ خــــوب.
مطالعه و تأملی بر رویکرد آلبر کامو به معنای زندگی
پرسش محوری در این خصوص آن است که چه چیزهایی در شکلگیری معنا مؤثر است؟ آیا معنا امری است که در متن واقعیت مندرج است و آدمی میبایست با طی مراحلی بدان نزدیک شده و آن را کشف یا صید کند؟ یا اینکه برعکس، این آدم است که با طرحها و مقاصد خویش، زمینة معناداری زندگی را فراهم میکند؟ و یا اینکه نظریه معنا تلفیقی از این دو است؟ مسئلة معنای زندگی، زمانی اهمیت مییابد که انسانها با نگاه انتقادی در بارة فعالیتهای هدفمند خود، به تأمل پرداخته و با این احتمال که ممکن است آنها، پوچ و بیهوده تلقی گردند؛ وحشتزده میشوند. اکنون سؤالی که مطرح میشود این است، اگر چنین است، یعنی اگر جهان فاقد آن نوع معنا یا فهمپـذیری است که بـرای ما مهم است، پس چـرا شمار آنانی که این فقدان را در مییابند، اینهمه اندکند؟ پاسخ تلویحی کامو این است که آدمیان ماهرانه و مصرانه خود را در زمینة ماهیت واقعی جهان فریب میدهند و ادیان سنتی نظیر مسیحیت و ایدئولوژیهای فلسفی نظیـر مارکسیسم، اسطورههایند که به ما در این فرایند فریب، یاری میرسانند.
یعنـی روشن ساختن این نکته که مردم هنگامـی که میگویند، چه چیزی زندگی را معنادار میسازد؟ به طور دقیق چه چیزی را مدنظر دارند؟یا چگونه میتوان گفت که زندگی کسی معنادارتر از دیگری است؟ (استـرول، 2008، 178) نگرههای اگزیستانسیالیسم existentialism به لحاظ ماهیت خود دربارة سرنوشت بشر، چالشهای جدی داشته و در برخی موارد نیز نسبت به سایر رویکردهای فلسفی با موضعی انتقادی ظاهر میشوند. به عبارت دیگر، چون اخلاق بدون گونهای از متافیزیک ممکن نیست، بنابراین زمانی که کامو میگوید، بیشتر مرد اخلاق است تا حکیم، او صرفاً این نکته را گوشزد میکند که به متافیزیک از راه ویژه و با تأکید خاصی نزدیک میشود (کامو 1343، 8) نوئل رابله در این باره مینویسد: آثار کامو نه وعظ تنگ نظرانه، بلکه شیوة کامل یک زندگی را معرفی میکند (همان).
سؤال اساسی در این باره آن است که آیا انسان قادر است بدون توجه به جنبههای متافیزیکی هستی خویش، از زندگی معناداری برخوردار باشد؟ البته شاید بتوان برخورداری انسان از گونهای جنبة متافیزیکی را نوعی توهم قلمداد کرد، اما به نظر میرسد توهم خواندن متافیزیک نیز، خود، مسئلهای متافیزیکی است که به سادگی نمیتوان به تبعات آن پایند بود. به عنوان نمونه ««لیس زدن زندگی چون آب نبات، شکل دادن، و تیز کردن زندگی، و نهایتاً دوست داشتن، به همان شیوهای که آدم دنبال واژه، تصویر، و جملة قطعی میگردد، واژه یا تصویری که پایان یا نتیجهای را مشخص میکند، که از آن میتوان بار دیگر آغاز کرد، پایان یا نتیجهای که دید ما را از جهان رنگین میکند.
(به خدا التماس کردم تا چرخ روزگار را بر وفق مراد تو بچرخاند تا الهه ی عشق از ما رو برنگرداند). آهاي تو كجايي نازي عشق بي عاشق من سردمه مثل يك قايق يخ كرده روي درياچه يخ ‚ يخ كردم عين آغاز زمين نازي : زمين ؟ يك كسي اسممو گفت تو منو صدا كردي يا جيرجيرك آواز مي خوند من : جيرجيرك آواز مي خوند نازي : تشنته ؟ آب مي خواي ؟ من : كاشكي تشنه م بود نازي : گشنته ؟ نون مي خواي ؟ من : كاشكي گشنه م بود نازي : په چته دندونت درد مي كنه ؟ من : سردمه نازي : خب برو زير لحاف من : صد لحاف هم كمه نازي : آتيشو الو كنم ؟ من : مي دوني چيه نازي ؟ تو سينه م قلبم داره يخ مي زنه اون وقتش توي سرم كوره روشن كردند سردمه مثل آغاز حيات گل يخ نازي : چكنم ؟ ها چه كنم ؟ من : ما چرامي بينيم ما چرا مي فهميم ما چرا مي پرسيم نازي : مگس هم مي بينه گاو هم ميبينه من : مي بينه كه چي بشه ؟ نازي : كه مگس به جاي قند نشينه رو منقار شونه به سر گاو به جاي گوساله اش كره خر را ليس نزنه بز بتونه از دور بزغالشو بشناسه خيلي هم خوبه كه ما ميبينيم ورنه خوب كفشامون لنگه به لنگه مي شد اگه ما نمي ديديم از كجا مي فهميديم كه سفيد يعني چه ؟ كه سياه يعني چي؟ سرمون تاق مي خورد به در ؟ پامون مي گرفت به سنگ از كجا مي دونستيم بوته اي كه زير پامون له مي شه كلم يا گل سرخ ؟ هندسه تو زندگي كندوي زنبور چشم آدمه من : درك زيبايي ‚ دركي زيباست سبزي سرو فقط يك سين از الباي نهاد بشري خرمت رنگ گل از رگ گلي گم گشته است عطر گل خاطره عطر كسي است كه نمي دانيم كيست مي آيد يا رفته است ؟ چشم با ديدن رودونه جاري نمي شه بازي زلف دل و دست نسيم افسونه نمي گنجه كهكشون در چمدون حيرت آدمي حسرت سرگردونه ناظر هلهله باد و علف هيجاني ست بشر در تلاش روشن باله ماهي با آب بال پرنده با باد برگ درخت با باران پيچش نور در آتش آدمي صندلي سالن مرگ خودشه چشمهاشو مي بخشه تا بفهمه كه دريا آبي است دلشو مي بخشه تا نگاه ساده آهو را درك بكنه سردمه مثل پايان زمين نازي نازي : نازي مرد من : تا كجا من اومدم چطوري برگردم ؟ چه درازه سايه ام چه كبود پاهام من كجا خوابم برد ؟ يه چيزي دستم بود كجا از دستم رفت ؟ من مي خواهم برگردم به كودكي قول مي دهم كه از خونه پامو بيرون نذارم سايه مو دنبال نكنم تلخ تلخم مثل يك خارك سبز سردمه و مي دونم هيچ زماني ديگه خرما نمي شم چه غريبم روي اين خوشه سرخ من مي خوام برگردم به كودكي نازي : نمي شه كفش برگشت برامون كوچيكه من : پابرهنه نمي شه برگردم ؟ نازي : پل برگشت توان وزن ما را نداره برگشتن ممكن نيست من : براي گذشتن از ناممكن كيو بايد ببينيم نازي : رويا را من : رويا را كجا زيارت بكنم ؟ نازي ك در عالم خواب من : خواب به چشمام نمي آد نازي : بشمار تا سي بشمار.